درباره وبلاگ

سلام دوس جونا اینجا کلا هرچی خودم خوشم اومده میذارم امیدوارم شمام خوشتون بیاد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ماه بانو و آدرس mahbanoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 11270
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


ماه بانو
دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:46 ::  نويسنده : مهتاب       

 وقتي هوا گرم مي‌شه خيلي مي‌چسبه بستني
واسه فرار از اين هوا عينهو اسبه بستني!

صحنه‌ي بي‌نظيريه وقتي زبونه مي‌كشه
تو يخچال مغازه‌ها تنور كسب بستني

تو فصل داغ زندگي دوندگي دوندگي
شايد يه روزي برسي نفس نفس به(!) بستني

قيفي و كيم و نونيه عينهو نوجوونيه
واي كه چه‌قد صفا داره تو معده نصب بستني!

حتي اگه كثيف باشه مزّه مي‌ده چشيدنش(...!)
اگرچه مبتلا بشي حصبه به حسب بستني!

بهتره كه بيشتر از اين بازارو داغش نكنيم
مبادا خونريزي بشه براي غصب بستني!
***
وقتی دلا گرفته و قلبا شده شکستنی
دلخوشی ِ بزرگیه همین یه کاسه بستنی!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:45 ::  نويسنده : مهتاب       

 توي اين شهر عجايب توي تاكسي كه مي‌شيني
چه‌چيزا مي‌شنوه گوشات، با چشات چيا مي‌بيني

بحثاي داغ سياسي، اجتماعي، اقتصادي
فلسفي، فضانوردي، ورزشي، آشپزي، ديني

توي دانشگاه تاكسي روزي صد دفعه مي‌شه كشف
ربط گودرز و شقايق، ربط بنز و سيب‌زميني

واسه اثبات يه تيكه از يه آهنگ يساري
فكت تاريخي مياره ار فدريكو فليني!

سرتكون مي‌ده و مي‌گه جامعه خيلي خرابه
ظاهرا نوه‌عموشون قبل عقد آورده ني‌ني!

وقتي مي‌شيني تو تاكسي انگاری توي آواكسي
خبرا مي‌رسه واسه‌ت عين چايي توي سيني

يكي داغون، يكي شيكه، لحن هردوشون ركيكه
مهد فرهنگ و تمدن! جا داره بهش ببالي(!)

صحبتا رفته به سمت محور خواهر و مادر
كه سوار تاكسي مي‌شه يه وجود نازنيني

قد حدودا 180، موي مش، پوست برنزه
با يه كيفِ چرم قرمز، با يه چسب روي بيني

يهو جو شكسته مي‌شه، زيپ لبها بسته مي‌شه
همگي مي‌شيم مودب، جو مي‌شه غير زميني!
***
رسيديم آخر منبر رسمه كه دعا بخونيم
اي خدا چه شهر خوبي! اي خدا چه سرزميني...!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       

 این‌که عکسش به روی دیوار است
یک محمدرضای گلزار است

چون علاقه به قافیه دارد
دائما در کنار افشار است!

خوشگلی چون‌که دردسر دارد
حضرتش عمدتا گرفتار است!

کم نگویم حدود صد ملیون
صاحب این‌همه هوادار است!

بشمارید! اگر که کمتر بود
احتمالا عیب از آمار است!

(نشمارید اگر که معتقدید
مگر آدم چه‌قدر بیکار است!)

اهل دیدار با بزرگان است
اهل لبخند توی دیدار است

فن بازیگری او مثل
کارگردانی آواتار است!

اگر اغراق می کنم شاید 
مشکل از طرز اخذ اقرار است!

نامبرده فراتر از این‌هاست
شخص مذکور سوپراستار است...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 در این زمانه زمینی که خالی از گسل است
برای شاعر عاشق مهم‌تر از غزل است!

به کوچه رو که حیاط آپارتمان تنگ است
پناه گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز لرزش آپارتمان ملولم و بس
ملالت علما هم ز لرزش گسل است

اگر که زلزله آید محل امنی نیست
«جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است»

دلیل دادن هشدار و پیش‌بینی چیست؟
«که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است»!

دلم امید فراوان به رحم زلزله داشت
ولی چنانکه شنیدم خطر همین بغل است

آپارتمان دلت را بیا مقاوم کن!
ستون قافیه تنگ است و لرزه محتمل است




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 تنها نتوان گفت به ما دانشجو

امروزه پر است هرکجا دانشجو

هرجا بشود بنا یکی دانشگاه
نازل بشود مثل بلا* دانشجو

(*البته بلا به معنی مطلوبش
منظور بلا و ناقلا دانشجو)

حتی بزنی به استوا دانشگاه
بی شک برود به استوا دانشجو

دانشکده از بس به بیابان‌ها هست
باید بخرد قطب‌نما دانشجو

هی می‌رود و می‌آید از شهرستان
دارد چه‌قَدَر برو بیا دانشجو!

این عشق به اعتبار دانشگاه است
تا رشد کند در آن فضا دانشجو

محجوب و شریف و پاک بی‌آلایش
معصوم و عفیف و با‌حیا دانشجو

با جزوه‌ی کوچکی بگردد عاشق
آنقــدر که هست بی‌ریا دانشجو

هردم بروی حوالی دانشگاه
رویت بکنی دوتا دوتا دانشجو!

با نیت ازدواج دانشجویی
من باب رضایت خدا دانشجو...‍!
***
در موقع ایراد سخنرانی‌ها
هم‌قیمت الماس و طلا دانشجو

خلاق و فهیم و لایق و دوران‌ساز
دریای بدون انتها دانشجو...

هی نان بدهند قرض، هی هندونه(!)
زیر بغل ما و شما دانشجو

هنگام ناهار و شام اما در سلف
باید بخورد باد هوا دانشجو

یک ذره اگر هم انتقادی بکند
برخورد شدید می‌شه! با دانشجو

سرچشمه‌ی هر فساد از دانشگاست
طاعون، یرقان، ایدز، وبا دانشجو

سرمنشاء انتقال H1N1 
در کشور ایران چه‌بسا دانشجو!

القصه حدیث درس و دانشگاه ‌است
بسیار سرودیم الا دانشجو!

کافی‌است دگر شعار دادن کافی‌است
دیگر نرود سرش کلا دانشجو...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 هرکسی از مادر خود قهر کرد
دست به تولید پفک می‌زند

ذرت بوداده‌شده می‌خرد
می‌برد و رنگ و نمک می‌زند

بچه‌ی بیچاره پفک می‌خورد
کشمش و انجیر کپک می‌زند

مادر از این مسئله دلواپس است
بهر نصیحت دو-سه چک می‌زند

کِای پسر از بس تو پفک می‌خوری
بر بدنت پیسی و لک می‌زند

الغرض از باب نصیحتگری
تا بخورد بچه کتک می‌زند!

بهر کمک می رسد از ره پدر
یک دگنک هم به کمک می‌زند!

شوهر از این مسئله شاکی شده
بر سر زن با ته جک می‌زند

زن عصبانیتش افزون شده
توی سر شوهر الک می‌زند

واقعه گسترده شود کم‌کمک
داد و فغان سر به فلک می‌زند

قصه به یک نشریه‌ای می‌رسد
تیتر اول متلک می‌زند

کشور همسایه خبر می‌شود
با دو-سه بمب‌افکن تک می‌زند

کشوری از قاره‌ی دیگری
ناو فرستاده پاتک می زند

جنگ جهانی شده و هرکسی
اسلحه‌ی خویش محک می‌زند

لیزری و میکروبی و هسته‌ای
مردم دنیا به درک، می‌زند

زندگی خلق ترک می‌خورد
بچه‌ی مذکور کپک می‌زند!

کاش پفک را به هدف می‌گرفت
آن‌که به قلب پسرک می‌زند...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 آخر هفته همره ملت(!)
از ترافیک می‌برم لذت!

همه از راه دور یا نزدیک
آخر هفته جمع در ترافیک

توی تاکسی کنار هم جمعیم
مثل پروانه و گل و شمعیم

فارغ از ترس شحنه و مبصر
گقتگو می‌کنیم بی فیلتر

فارغ ار فکر اعتصاب غذا
در میاریم یک شکم از عزا

با همین طرز ساده‌ی آنالوگ
می‌نماییم دور هم دیالوگ

گفتگو می‌کنیم از هر چیز
بی‌خیال خطوط قرمز و جیز!

می‌دهد حال خارج از خانه
بحث جذاب حذف یارانه!

بحث تاثیر جسمی پارازیت
لای جکهای ساده و در پیت!

گفتگو از تحولات دلار
بحث نرخ طلا و نفت و خیار!

صحبت از نقطه‌چین، فلان، بهمان
(آفرین! حدستون درسته!) همان!

می‌دهد حال توی رهبندان(!)
بحث جذاب با لب خندان!

آخر هفته‌ها به آسانی
هست تفریح مفت و مجانی

از ترافیک می‌برم لذت
آخر هفته همره ملت...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 «گربه‌ی مسکین اگر پر داشتی»
این جوانان نیز همسر داشتی

در کف دستان اگر مو داشتی
آهوی نر ماده آهو داشتی

ماهی دریا اگر پا داشتی
آدم سی‌ساله حوا داشتی!

قلب بی‌دردان اگر غم داشتی
بستر حوا هم آدم داشتی

جغد اگر خواب درازی داشتی
سار تنها یار نازی داشتی

سگ اگر صوت قشنگی داشتی
چشم مردم خواب رنگی داشتی...

«داشتی» این شعر اگر کم داشتی
شاعر آواره همدم داشتی!
***
پر ندارم غم ندارم، پرپرم
بنده از آن گربه هم مسکین‌ترم!


 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       

آخر هفته فقط تفریح کن
نیست تفریحات تا یارانه‌ای

آخر هفته خدا را شکر که
نیست پارک و سینما یارانه‌ای

نرخش آزاد است تاب و سرسره
نیست گرگم بر هوا یارانه‌ای

می‌توان هر جمعه سوی کوه رفت
فتح قله را به را! یارانه‌ای...

می‌شود مهمان شوی وقتی که نیست
سفره‌ی فامیل ما یارانه‌ای

می توان بعد از غذا هی بحث کرد
بحثهای از قضا یارانه‌ای

توی بحث از خود فقط تعریف کرد
نیست وقتی ادعا یارانه‌ای

هی دروغ تازه‌ای تحویل داد
نیست تا ترس از خدا یارانه‌ای

می‌توان هی وعده‌های خوب داد
گفت هی "جان شما!" یارانه‌ای

می‌توان هی حرف زد تفریح کرد
پنجشنبه جمعه‌ها یارانه‌ای

نیست تفریحات تا یارانه‌ای
آخر هفته چرا در خانه‌ای؟!



 شعر از : مهدی استاد احمد

 



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       


این بنده‌ی سی‌ساله‌ی در قید حیات
بعد از سه دهه تهجد و صوم و صلاة
در مکتب دوستان چنین فهمیدم:
مردان مگسند و بی‌حجابان شکلات!

 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:34 ::  نويسنده : مهتاب       

رفته بودم دیدن اهل قبور

عاشقم شد پیرمرد مرده شور!

 

 

 

پای او شل بود و دندانی نداشت

چشمهایش هم کج و هم نیمه کور

 

 

 

روی هر قبری نشستم دیدمش

کم کمک آمد جلو آن لندهور

 

 

 

گفت هفتاد و دو ساله روز و شب

می کنم از توی قبرستان عبور

 

 

 

بوده ام اما مجرد تا به حال

شاید از روی غرض یا از غرور

 

 

 

دیدمت من را پسندیدی تو هم

پس در و تخته شود امروز جور

 

 

 

سکه چون ارزش ندارد توی قبر

مهریه ت یک لا کفن، یک دانه گور!

 

 

 

هفت تا میت بشویم رایگان

از فک و فامیلتان، نزدیک و دور

 

 

 

شیربهایت می شود با نرخ روز

سدر و کافور و کفن، حد وفور

 

 

 

چون تفاهم هم مهم است این وسط

گاه گاهی مرده ای را هم بشور!

 

 

 

روزهایی راحتی از پخت و پز

جمعه شب ها می رسد کلی نذور!

 

 

 

در بهش زهرا برایت قبر خوب

 

 

نصف قیمت می کنم من جفت و جور!

 

 

 

گر جوابت مثبت است افتاده ای

هفت شب جشن و عروسی و سرور

 

 

 

من بله گفتم به او با یک دلیل

چون که شوهر گیر می آید به زور!

 

 

 

یک عدد خرما دهان من گذاشت

با کفن روی سرم انداخت تور!

 

 

 

اشهدی خواند و همان جا روی قبر

عقد کرد آخر مرا آن مرده شور!
 شعر از : معصومه پاکروان